مری را دیدهاید؟
ساندرا سیسنروس
تصویرگر: استر هرناندز
ترجمهی طهورا آیتی
چاپ اول، ۱۳۹۶
۱۰۶ صفحه (رنگی)
قیمت: ۱۹۰۰۰ تومان
شابک: ۰-۰-۹۷۱۸۹-۶۰۰-۹۷۸
موضوع: ادبیات داستانی
قطع: جیبی
قسمتی از کتاب:
نویسندهی تحسینشدهی «خانهی خیابان مانگو» قصهای تأثیرگذار دربارهی فقدان، اندوه و التیام گفته است: حکایتی عاطفی با تصاویرغنی برای بزرگسالان دربارهی جستوجوی زنی برای گربهای که پس از مرگ مادر راوی گم میشود. سیسنروس مضامین نیرومندی را در تار و پود این حکایت ظاهراً ساده تنیده است: رودررو شدن و پذیرفتن فقدان یک عزیز، اهمیت زندگی جمعی، حضور معنویت در زندگی و نیروی تخیل و هنر در نور تاباندن به واقعیت. کلمهی «یتیم» ممکن است برای زنی پنجاه وسهساله مناسب به نظر نرسد. اما ساندرا وقتی خود را بیمادر مییابد دقیقاً همین حس را دارد، تنها مثل «دستکشی که کسی در ایستگاه اتوبوس جا گذاشته.» چیزی که موجب التیامش میشود جستوجو برای کس دیگری است که گم شده: مری، گربهی سیاه وسفیدِ دوستش. ساندرا و دوستش خیابانهای سن آنتونیو را میگردند و آگهی پخش میکنند و از همه میپرسند: «مری را دیدهاید؟» جستوجو برای این گربهی کوچک معنا و ضرورتی پیشبینی نشده به خود میگیرد و بدل به کوششی درونی برای کنار آمدن با اندوهی ژرف میشود.
قسمتی از کتاب:
بهار بعد از این که مادرم مُرد، دکتری میخواست برای افسردگی قرص تجویز کند. گفتم: «ولی اگر حسش نکنم چگونه قادر خواهم بود بنویسم؟» میخواهم قادر باشم چیزها را عمیقاً حس کنم، خوب یا بد و از میان یک احساس بگذرم و به آن سوی ساحل برسم، به تولد دوبارهام. میدانستم اگر حرکت به سوی اندوه را به تعویق بیندازم، سرگردانی بین دنیاها طولانیتر میشود. حتا حزن هم جای خود را در گیتی دارد. کاش آن موقع کسی به من گفته بود که مرگ به آدم شانس تجربهی جهان را از دل و جان میدهد، که قلب مثل دهانهی دوربین باز است و همه چیز را در خود میپذیرد، چه دردآور چه سرورانگیز، حساس مثل پوستِ آب.کاش کسی به من گفته بود که وقتی بین دو تولد میزیَم چیزهایی که روحِ محضاند را به خود نزدیکتر کنم.سگهایم. درختهای کنار رودخانهی سن آنتونیو. آسمان و ابرها که انعکاسشان در آب میافتد. باد با بوی بهارش. گلها، خصوصاً گل مینای همدل.کاش کسی به من گفته بود عشق نمیمیرد، که ما به پذیرفتن و دادن عشق پس از مرگ ادامه میدهیم.